(امید وصال)

ساخت وبلاگ
(مشاعره با حافظ)(اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مارابخال هندویش بخشم) زِ دل عشقِ مُصَفارانه چون حافظ که بارِندِی زِ مِلک غیر بخشیدهتمامِ شهر و روستای سمر قندو بخارا را !!نه چون صائب که بخشیده سر و دست وتن وپایشنپرسیده چه با ید کرد آن معشوق تنهارا ؟!نه همچون شهر یار شعر که بخشید روح واجزایشبجا بگذاشته است تنها،عجب تُرک دلارا را ؛!نه چون عیاد خیال کرده که دنیا گشته تسخیرشکه او در یک هوس باخته همه ارزشِ دنیارا(حَصِینِ) عشقِ اوباشیم نشانش تُرک شیرازی ستاگر خواهی بدست آری هم اینجا وُ هم آنجارا*فریبرزظاهری بیرگانی (حَصِین)روده ی مهر ماه ۱۳۹۴ (امید وصال)...ادامه مطلب
ما را در سایت (امید وصال) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fariborzzahribirgani بازدید : 31 تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1402 ساعت: 19:07

امشبم راباخیالت شوروحالی دیگرستعشق جانسوزت مراشعله و بالی دیگرستخواب می بینم نه، جانا بامنی !!عشق درچشمان توآب زلالی دیگرستماه رخسارتو می تابدمیان اشک وعشقآسمان قلب تارم را هلالی دیگرستساعت جانم، بیادت می زند تازنده امسینه ام درعشق تو شوق وصالی دیگرستباامیدتودراین فصل خزانم چون بهارشاخه ی شعرِ تَرَم آغازسالی دیگرستدرفراقت همدم اشک غم و شهرغریبسازتنهایی من درسوز وحالی دیگرستعاقبت ازپرده افتاد عشق پنهانی مافاش گردید و به هرجا صدمثالی دیگرستمی هراسم سخت ازسنگ جفای روزگاردل شده مانندشیشه ترس وحالی دیگرستدرپی امروز اگر روزی بُوَد بهرِ(حَصِین)چون بپاخیزد،درعشق تو مجالی دیگرستفریبرزظاهری بیرگان(حَصِین) (امید وصال)...ادامه مطلب
ما را در سایت (امید وصال) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fariborzzahribirgani بازدید : 53 تاريخ : شنبه 14 مرداد 1402 ساعت: 16:03

نمیدانم هدف اززندگی چیست؟سراسر عرش وفرش و بندگی چیست؟نمیدانم هدف از کار دنیاشکوفا گشتن وپژ مردگی چیست؟!در آتش می فروزد عاشقان رافریب ونفرت وسر خوردگی چیست؟؟غرور ومستی وصد شاد مانیبدنبالش غم و افسردگی چیست؟!پَیِ رنگ ونگار و دل رباییجفای دهر ودل آزردگی چیست؟!به فصل نو جوانی شور وعشق استفصول پیری و دل مُردگی چیست؟!زچشمانی که فردا کاسه ی خاکتکاپوهای آزِ زندگی چیست؟!در این بازیچه هرکس هست مغلوبیکی کاخ و یکی درماندگی چیست؟!هر آنکس بیشتر دارد فقیر است!!و گر نه این همه دوندگی چیست؟!(حَصِین)دست توکوتاه است ازچرخکه پُرسی فرقِ بَینِ بندگی چیست؟!*فریبرزظاهری بیرگانی(حَصِین) (امید وصال)...ادامه مطلب
ما را در سایت (امید وصال) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fariborzzahribirgani بازدید : 50 تاريخ : شنبه 14 مرداد 1402 ساعت: 16:03

همیشه هرجا با منی، ای گل بی مثال منبا این همه هجران ودرد،هستی تودروصال مندرعشق تو جوانه زد، درخت پیرعاشقیچون نو نهال تازه ای،روییده برگ وبال منجز تو نداند هیچکس دردجگر سوز مراچه میشود باردیگر،بپرسی تو احوال منمفتون روی ناز تو شقایق بهاری امای همسفرفصل بهار هرجاوهر مجال منروزی که قٌرعِه می زدنددرفال عشق وعاشقیقٌرعِه زدند بنام تو، افتادی تو بفال منپایان رسیداین دفترم، پایان ندارد عشق توچون زنده ام درعشق تو،ای عشق بی زوال مناین داستان من وتو،لیلی ومجنون گشته استشیرین وفرهادی شده درهرکجا احوال منتازنده‌ام خواهم سرود این قِصِه واین غٌصِه رامانَد(حَصِین) بنام تو، اَی خاطرخیال من*فریبرزظاهری بیرگانی(حصین) (امید وصال)...ادامه مطلب
ما را در سایت (امید وصال) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fariborzzahribirgani بازدید : 51 تاريخ : شنبه 14 مرداد 1402 ساعت: 16:03

زِ کار عشق عید آمد وپایان زمستانستتبسم می کند غنچه رخِ دلبر نمایانستزچشم او بُوَ دلطفی زمین مرده می خنددکه هرجادامن صحرا گُلِ شادی فراوانستز باران زمستانی که بر دشت ودمن باردبهاری هست مولودش و آواز هزارانستدرختانی که می میرند در برف زمستانیز رحمت شاخ برگ سبزوصحرا لاله زارانستبه آب چشمه ها بنگر به سیر دره ها جاریدرعشقش راهی دریاکه ماوای نهنگانستزلطفش ساحل سرسبز وعشاق خرامانی معّماییست مرغانی که شبخوابی بطوفانستببین پروانه وبلبل درعشق گل غزل ورقصگل ازشبنم سحرگاهان پیش یارگریانستوکبکان خوش آوازش بهاران هجرتی دارندنشانه های روی اوبه دشت وکوهسارانستتمام رویش کائن سجود چشم بیدارشرکوع باغ هادرصیف هزاران حرف وبرهانستپی مرداد شهریور خبر از درد ها داردخزانی زردمی آیدکه سجده برگ ریزانستبقای نسل رویش ها معمای زمستانیستز ابر وغُرِش رعدی که بافرمان گریانستچودوران بگذردبرما فصول سال هارابسبیاموزیم ازآن پندی که اندر خورشایانستهرآن عمری به پایان شد بدان ازنوجوانی رابه اصل خویش می گردد مپنداریدپایانست(حصین)فصل بهاران رانشانی ازحقیقت دانکه روزی می رسدناگه تمام مرده برجانست*فریبرزظاهری بیرگانی(حصین) (امید وصال)...ادامه مطلب
ما را در سایت (امید وصال) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fariborzzahribirgani بازدید : 76 تاريخ : سه شنبه 22 فروردين 1402 ساعت: 14:51

آسمان کهنه لحافش باز شدبارش پنبه از آن آغاز شدگرچه نعمت بوداین بارش ولینقمتی گردید و مشکل سازشدکوهرنگ مدفونِ زیرِ پنبه اشآ نچنانکه، باز، بی پر واز شداز زمین تا پشت بام ساختمانپنبه یخ زَد زندگی اعجازشدبسته شد دَر ها به روی خانوارشهر هم، بی آب وبرق وگازشدصبح یخ بسته زبان درانجماددر سکوتی سرد بی آواز شدآسمان برداشت لحافِ کهنه راچشمِ خورشید محبت باز شدپنبه ازشرم آب شددردل خاکجایگاهش مخزنِ گل سازشدتا(حَصِین) ماند بهار کوهرنگهم چنانکه در نوای ساز شد۲۶/۱۱/۱۴۰۱بارش برف بی سابقه ئی درشهرستان کوهرنگ ودفن شهردر زیر برف سنگین ویخ بندان@fariborzzahribirgani (امید وصال)...ادامه مطلب
ما را در سایت (امید وصال) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fariborzzahribirgani بازدید : 77 تاريخ : سه شنبه 9 اسفند 1401 ساعت: 11:40

چراغ خاتم المرسلین استعدالت گسترچرخ زمین استهم اویارعلی در مشکلا تشهمه ذکر خدا مُمدِ حیاتشبُوَد او معنی آیات قرآنوجودش منبع پرهیزوعرفانبرکات زمین وآسما ن استوراث برحق پیغمبران استاز او برجاست آیین خدا ییکه داده شهدای کر بلاییچوازدامان اوزینب بیاموختچراغ کر بلایی را برافروختچو زهراشدچراغ عالم افروزحسینش مشعل راهست امروزبیامد جبرایل اندر سجو دششفاعت هدیه کرده بروجودشعفیف آسمان ها و زمین استشفیع هر مسلمان حزین استهزاران تسلیت باد این شهادتخوشا آنا نکه با یادش عبادتدو عالم ک را بُوَد بانوی برترصدیقه، فاطمه، زهرای اطهرگدای درگهش زارو(حَصِینم)به امید شفاعت می نشینم*فریبرزظاهری بیرگانی(حَصِین) (امید وصال)...ادامه مطلب
ما را در سایت (امید وصال) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fariborzzahribirgani بازدید : 89 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 16:53

بیا ای عشق ما چشم انتظاریمدرعشق تو به آ تش رَه سپاریمولیکن خدعه بازان درصعودندوما وا مانده و در حالِ زاریمبتاب ای آفتاب بر این شب تار زِ سرما استخوان پُر درد داریمدرختی راکه با خون آب دادیم کنون پژمرده وبی برگ وباریمچرا که اشتیاق خدمتی نیستبرای پُست با هم جنگ داریماگرکه دشمنِ ما در کمین استنیاز به وحدت و تدبیر داریمولی در سبقت از بَهرِ چپاولکه راحت مرزِ بردشمن سپاریمدفاع دین ومیهن زور بازوست کمانِ آر شی را پاسداریمجوا نان وطن بیکار و بی نانباین سرمایه هاحرمت گذاریمچراخدعه گران مشغول کارندولیکن مازِ انصاف حرف داریمرمق برجان بیکاران نماندستکه میلیو ن ها درآه سرد داریمبیا و پا ک کن نیرنگ دِین رادر عشق روی نا زت پایداریمشده قدرت به دست دزد بازارکه آزاداست درنرخی که داریمولی فردا اگر بازهم شودجنگ همه بازار یا ن پا در فرا ریمفقیرا ن سینه را دادند در آتشدر آمار شهیدانی که داریماگر باز هم دو باره جنگ با شدضعفا ییم به جبهه رَه سپاریمچرا‌ اکنون دچار درد روزیمکه آ هی در بسا ط خودنداریمخدا داند زدست خد عه ی روزنفس درسینه تنگ وبُردِه باریم اگر فریاد برآریم از این دردبه ما تازندکه ما،در رَاسِ کاریمستم بر جان مظلو مان دنیاشعار دین ولیکن دین نداریم!بیا ای عشق،ای موعود منجی(حَصِینِ)مقمدمِ تو،جان نثاریم *فریبرزظاهری بیرگانی (حصین )ازکتاب(کوچه های درد) (امید وصال)...ادامه مطلب
ما را در سایت (امید وصال) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fariborzzahribirgani بازدید : 94 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 16:53

ای دوست تورا شکر که چنینم کردی
از پرواز گرفتی وقفس نشینم کردی
با همه این درد که بر جان من است
شادم که بایادخودت(حَصِینَم)کردی
۱۳/۱۰/۴۰۱ درحال نابینایی وناشنوایی

(امید وصال)...
ما را در سایت (امید وصال) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fariborzzahribirgani بازدید : 80 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 16:53

در کوچه ها از درد، در فریادیم
زندان است و باورمکن آزادیم
برخواستیم که برفلک سرآریم 
بادست ستم ازبیخ وبُن افتادیم
*فریبرزظاهری بیرگانی 
           (حَصِین)
۲۹/۲/۱۴۰۰ اهواز

(امید وصال)...
ما را در سایت (امید وصال) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fariborzzahribirgani بازدید : 109 تاريخ : يکشنبه 12 تير 1401 ساعت: 3:35